Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایمنا»
2024-05-04@11:06:08 GMT

نعیمه نظام دوست برای سیامک اطلسی نوشته است

تاریخ انتشار: ۶ مهر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۲۳۴۹۸۸

نعیمه نظام دوست برای سیامک اطلسی نوشته است

نعیمه نظامدوست، بازیگر سینما و تلویزیون، در صفحه شخصی خود از زنده یاد سیامک اطلسی نوشته است.

به گزارش خبرنگار ایمنا، نعیمه نظام دوست با انتشار ویدئویی در اینستاگرام خود آورده است:

«آقای اطلسی دوست داشتنی و عزیز

روحتون شاد باشه، کرونا چه عزیزانی رو از ما گرفت، چه هنرمندان و ورزشکاران با ارزش و چه انسان‌ها و عزیزانی رو از دست دادیم که دیگه هیچ جایگزینی ندارند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چه کرد این کرونا با روح و روان ما، چه دردهایی رو تحمل کردیم، چطور بعد از این دوران سخت، این دردها آروم میشه.

چطور داغ این عزیزان تو دل هامون آروم میشه خسته ایم و غمگین

روحتون شاد باشه استاد اطلسی نازنینم، دلمون براتون تنگ میشه.»

کد خبر 525374

منبع: ایمنا

کلیدواژه: اینستاگرام پیام اینستاگرامی سیامک اطلسی شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۲۳۴۹۸۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فقط یکی از معلم‌ها می‌داند

‌خبرگزاری مهر، گروه مجله _ مرتضی درخشان: اینکه یک پسر در آینده چه‌کاره می‌شود را می‌توان اول از همه از خودش پرسید و پاسخی که دریافت می‌کنید اغلب خلبان، پزشک یا مهندس است. البته ضمن احترام به صنف «لاستیک فروشان»، این قاعده، استثنائاتی مثل آن لاستیک فروش محترم هم دارد؛ اما این پاسخ اصلاً معتبر نیست، شما باید از افراد دیگر هم بپرسید، هرچند، در آنها هم پاسخ کلیشه‌ای بسیار دیده می‌شود.

مثلاً در زمان ما پدر و مادرها مصرّاََ معتقد بودند که ضمن احترام به شغل شریف «حمالی»، ما نهایتاً حمال می‌شویم که البته بعضی اعتقاد داشتند که همان موقع حمال هستیم که البته با پیشرفت تکنولوژی و آشنایی پدر و مادرها با مشاغل جدید امروزه این رویه تغییر کرده و بخصوص مادرها معتقدند که بچه‌ها «یک چیزی» می‌شوند که آن یک چیز حتماً حمال نیست.

خاله‌ها و دایی‌ها معتقد بودند که این بچه هوش سرشاری دارد و ضمن احترام به «یک جایی»، یک روز این بچه به یک جایی می‌رسد! البته اگر شما رقیب فرزندان آن‌ها بودید ضمن احترام به «هیچ جا» شما به هیچ جا نمی‌رسیدید.

عموها و عمه‌ها خیلی متأثر از رفتار پدر و مادر شما آینده شما را ترسیم می‌کردند و اگر شما را دوست داشتند می‌گفتند که این بچه خیلی «باهوش» است و ضمن احترام به مقام شامخ «پدر»، یک روزی مثل پدرش یک چیزی می‌شود، اما اگر پدر شما و همسرش را دوست نداشتند، ضمن احترام مجدد به مقام شامخ «پدر» می‌گفتند، این هم مثل پدرش هیچ چیز نمی‌شود.

بهترین روش برای فهمیدن آینده فرزندان، جست‌وجو در بین معلم‌های مدرسه بود. نه اینکه معلم‌ها بدانند؛ اما یکی از معلم‌ها معمولاً می‌فهمید. شما باید بگردید و برای هر دانش‌آموز آن معلم خاص را پیدا کنید.

از نظر مشاوران مدرسه که همه دانش‌آموزان اگر با همین روند ادامه بدهند ضمن احترام به «مشکلات جدی»، در آخر سال به مشکلات جدی بر می‌خورند. معلم‌ها هم اغلب معتقدند که ضمن احترام به «زندانیان و خلافکاران»، دانش‌آموزان آخرش از راه به‌در می‌شوند و از این حرف‌ها! اما یک معلم هست که انگار همه‌چیز را می‌فهمد، یکی که هر دانش‌آموز یکی برای خودش دارد و مال من «علیرضا افخمی» بود؛ معلم ریاضی سال اول دبیرستان.

من استعداد خاصی در فیزیک، هندسه و ورزش داشتم، خودم در کودکی فکر می‌کردم که فضانورد بشوم، در راهنمایی تصورم این بود که مدیر یک جایی خواهم شد، اما در دبیرستان، وقتی آقای افخمی به ما موضوع تحقیق داد که یک جوان چه خصوصیاتی باید داشته باشد، وقتی نتیجه کارها را بررسی کرد و به کلاس برگشت از یک ساعت و نیم زمان کلاس، حدود یک ساعت در مورد تحقیق من صحبت کرد. نه اینکه از تحقیق خوشش آمده باشد، نه! از یک جمله خوشش آمده بود. من یک جایی از این تحقیق برای نقل قول از پدرم نوشته بودم: «پدرم می‌گوید…» و همین جمله شده بود موضوع کلاس ما!

اصلاً قواعد تحقیق را رعایت نکرده بودم، حتی حرف مهمی هم در تحقیقات من نبود. علیرضا افخمیِ جوان، که خیلی لاغر بود و ریش کوتاه یک دستی داشت از این شکل نقل قول من خوشش آمده بود. او همان معلم من بود که فهمید قرار است چه‌کاره شوم، اما من همیشه با او «ارّه بده و تیشه بگیر» بودم. نهایتاً روزی که فهمیدم او درست فهمیده بود، دوست داشتم اینها را برایش بنویسم و بخوانم، اما سرطان این حسرت را به دل من گذاشت و آقای افخمی را توی بیمارستان پیدا کرد و با خودش برد.

خیلی دوست نبودیم، اما می‌توانستیم در پیری دوستان خوبی باشیم. مثل بعضی‌ها که این روزها دوستان خوبی برای هم شدیم. «علیرضا افخمی» خیلی شاگرد داشت، حتی شاید وقتی بعد از مدت‌ها من را می‌دید نمی‌شناخت، اما من فقط و فقط یک افخمی داشتم…

کد خبر 6094247

دیگر خبرها

  • ردپای انگلیسی‌ها در حدیث امام صادق (ع)/ ساخته‌های ذهنی یک منبری
  • شوفرهایی که خواننده شدند + فیلم
  • عرضه «پرونده مختارنامه» در نمایشگاه کتاب تهران
  • تصاویر دوست‌داشتنی از بچه‌های حیوانات که دلتان را می‌برد
  • کل‌کل دیدنی نیما شعبان‌نژاد و نعیمه نظام‌دوست؛ بشین خانم محترم! (فیلم)
  • به ما دروغ گفتند و علیه بانک مرکزی امضا گرفتند
  • «چشم‌ها تنها برای دیدن نیستند»
  • ستاره شمس آذر: به تیم‌های بزرگ‌تر هم فکر می‌کنم!
  • ۸ نکته مهم برای تهیه یک زیتون پرورده گیلانی اصل + طرز تهیه
  • فقط یکی از معلم‌ها می‌داند